هووووووووووووووووووي با شمام

ساخت وبلاگ
ی زمانی دلم میخواست پلیس بشم ، فکر میکردم میتونم با آدم بدا بجنگم و به سزای عمل بدشون برسونمشون ، چون وقتی فیلم و سریال‌های پلیسی می‌دیدیم من قطعی حدس میزدم کی خلافکار و یا داره دروغ میگه و یا کی داره پنهان کاری میکنه ، خب پلیس نشدم و وکیل شدم اما استعداد خدادادیم نه تنها از بین نرفت بلکه به لطفا خالق اش بیشتر هم شد. و بسط پیدا کرد به چیزهای عمیق تر مثلا فهمیدن اینکه چه آدمی باعث ضررت میشه و یا چه آدمی میخواد سرت زرنگ بازی دربیاره ، یعنی چیزهایی رو میفهمم که هنوز اتفاق نیافتادن و بهش عکس العمل هم نشون میدم ، اما آدمای دیگه خیلی زمان لازم دارن تا متوجه بشن که حق با من بوده ، پس این اونا و این زمان ... هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت: 14:01

زنها وقتی جوان و زیبا هستن و کلی گزینه ی بهتر دارن پای یک مرد می‌مونن ، حتی وقتی اون مرد بی پول و بی امکانات .

مردها هم باید وقتی که به پول و امکانات میرسن ، همون زنی رو نگه دارن که توی بی پولی و بی امکاناتی کنارشون بوده ، اما اصولا این اتفاق نمی افته و مردها وقتی به آسایش میرسن زنهای بیشتری رو طلب میکنن

هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت: 14:01

احتمالا پیش اومده که موقع صحبت یک نفر آنقدر درگیر چیز دیگه ای باشی که برای اینکه اون آدم ناراحت نشه ، وانمود کنی داری بهش گوش میدی و بهش توجه میکنی !و احتمالا هم پیش اومده که اون آدم چند بار ازت بپرسه که گوشت با منه ؟ میگیری چی میگم ؟ متوجه ای ؟ این واضح ترین مثالش بود ، حالا فکر کن جزو اولویت های توجه یک آدم نیستی ، و جلو چشم هم نیستی ، یعنی حتی نمیتونی بهش یادآوری کنی گوشت با منه ؟ یا بهش تذکر بدی متوجه ای چی میگم؟ اونوقت چی ؟ اونوقت که احتمالا باید رودرواسی با خودتو بذاری کنار و به این نتیجه برسی که شاید بشه راحت یکی و ندید ، شاید بشه راحت بی توجهی کرد ، ولی توجه رو نمیشه وانمود کرد ، حتی زمانی که عمدا به یکی بی توجهی میکنی، داری کاملا بخش توجه میکنی ، و خیلی عجیب ، یعنی میتونی به آدما بی توجهی کنی حتی اگه فیک باشه ، ولی نمیتونی به آدمها توجه فیک بدی ، چون لازمه ی توجه ، اهمیت دادن هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 42 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1402 ساعت: 1:12

به علاوه ی همه چیزهایی که توی مدرسه یادمون ندادناینو هم نتونستن یادمون بدن که انتظار چی و داشته باشیم و انتظار چه چیزی و نداشته باشیم ، حتی بهمون یاد ندادن که اگر چیز دور از انتظاری اتفاق افتاد ، اونوقت باید چه کرد ؟ یا اگرچیز مورد انتظاری پیش نیومد ؟ نمیدونم میتونست مبحث کدوم درس باشه شاید روانشناسی، شاید سیاست ، ولی این و نیدونم که چیزهایی که به کشف و شهود نیاز داره ، راه رسیدن به نتایج ذهنی رو هیچ مدرسه ای یاد نمیده هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 46 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1402 ساعت: 1:12

ی جایی خونده بودم که نقطه قوت آدما همون نقطه ضعفشون

یک جای دیگه هم خوندم که کسی که متعصب رو راحت تر میشه راضی کرد

چون راه وادار کردن آدم متعصب اینه گه خودتو با تعصب اش همراه کنی ، و اینجاست که نقطه قوت اش همون نقطه ضعفش میشه

هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 44 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1402 ساعت: 1:12

مامانم میگه آنقدر ، چیز میز ننویس توی صفحه ات و آنقدر انتقاد نکن و چیز میز یاد مردم نده ، چون جنبه ی انتقاد ندارن باهات دشمنی میکنن و تازه همونی که یاد دادی و ازت یاد میگیرن و واسه خودت ادا درمیارن .ولی نمی‌فهمم که با اینکه کل این پروسه ای که مادرم گفت سرم اومده ها ، اما باز به ایده آلیست ترین شکل ممکن فکر میکنم ، که اگه من یاد بدم ، یاد میگیرن و خوب میشن و ی روزی همه کس و همه چیز خوب میشه خیلی امید احمقانه ای نه ؟ هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 42 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 17:42

قبلا هم در این رابطه نوشتم ، ولی یک فکری نمیذاره دوباره ننویسم ، خیلی تلاش می‌کنم که توی تعادل باشم ، ولی واقعا سخت ، خیلی سعی میکنم توی صلح باشم با خودم و جهان هستی اما از بعضی مسائل نمیتونم بگذرم ، دفعه قبلی که از صلح و تعادل نوشتم ، اونی و که اون موقع نمیتونستم ببخشم، بعد از دوازده سال بخشیدم ، اما الان درگیر نبخشیدن تعدادی آدم دیگه هستم ، آدمایی که همه جوره به شعورم و حضورم توهین کردن ولی هیچ جواب درخوری ازم نگرفتن ، میدونم که کار خداست که اونا خود واقعی شونو نشونم دادن ، میدونم که اگر خود واقعی‌شون رو الان نمیدیدم ، اونم توی سال اول ازدواج احتمالا باید تا سالها هزینه ی عاطفی و مالی براشون پرداخت میکردم و یهو با یک بی عاطفگی از جانب اونها مواجه میشدم ، اما چرا همیشه همینقدر سخت ، چرا من این درس و از هزارتا زاویه باید بگیرم و با پوست و گوشت و خونم به بیرون کشیده شدن آدمهایی که میتونستم خیلی دوستشون داشته باشم و از درونم حس کنم ؟ من میدونم اونچه که ثابت ، تغییر ، ولی گاهی خیلی دردناک ، گاهی سرازیرت میکنه توی خودت ، و از همه بدتر اینه که اصولا اونهایی که برات بی انصافی به خرج میدن ،با تو تعریف واحدی از مسائل ندارن ، هرچی میگی و هرچی میشنوی بیهوده اس ، و در نهایت خاطره ی یک توهین به جا میمونه که قابل بخشودن نیست ، اونوقت منی که میخوام ببخشم باید توی تارهای عنکبوتی فکرم تقلا کنم ، تا از درون ببخشم و با خودم به صلح برسم ، حتی اگر یک بار دیگه ، یک کلمه حرف با اونها نزنم هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 42 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 17:42

شاید خونی که در رگهایم به جوش آمده را می‌دیدی اگر کمی دورتر بودی هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 45 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 17:42